درسال73تعدادی از شهدای گمنام را به معراج شهدا آوردند.
در همان شب یکی از کارکنان درخواب می بیندکه قردی به او می گوید:من یکی از شهدای گمنامی هستم که امشب آورده اند.
سالهاست که خانوده ام خبری از من ندازند.
شمازحمت بکش وبرومدارک مرا که شامل پلاک،کارت وچشم مصنوعی من است وداخل کسیه ای گلی به همراهم پیکرم می باشد بردار وبگو مشخصات مراثبت کنند.
بعد از این که این برادر خوابش را بازگومی کند،کسی با ور نمی کند.اما بادیدن این خواب وبا اصرار او،پیکرهای شهدا برسی می شود.
ودرکنار یکی از اجساد کیسه ای پیدا می گرددکه چیزهایی که شهید گفته بود درون آن بود.
بعد از شناسایی جسد معلوم شد که ایشان در سال65 مقفود الاثر شده بود ودر سال61 هم یکی از چشماهایشان را ازدست داده بود
:: موضوعات مرتبط:
شهید گمنام،
،
:: برچسبها:
شهید گمنام,
|